جدول جو
جدول جو

معنی بنات العس - جستجوی لغت در جدول جو

بنات العس(بَ تُلْ عَ س س)
گیاهی که بسیاهی زند از انبوهی و بسیاری. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بنات الما
تصویر بنات الما
جانوران دریایی، مرغان دریایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بنات النعش
تصویر بنات النعش
دو صورت فلکی در نیمکرۀ شمالی، شامل بنات النعش صغرا یا دب اصغر و بنات النعش کبرا یا دب اکبر، هفت خوٰاهران، هفت برادران، هفت برارو، هفت اورنگ، هفتورنگ
بنات النعش صغرا: در علم نجوم صورتی فلکی در نیمکرۀ شمالی در دنبالۀ بنات النعش کبرا و دارای هفت ستارۀ روشن که ستارۀ قطبی (جدی) در آن قرار دارد، دب اصغر، هفت اورنگ کهین
بنات النعش کبرا: در علم نجوم صورتی فلکی در نیمکرۀ شمالی، دارای هفت ستارۀ روشن، دب اکبر، هفت اورنگ مهین
فرهنگ فارسی عمید
(بَ تُلْ)
اشترانی که به شتر فحل و نجیبی بنام عید منسوب هستند. (از المرصع)
لغت نامه دهخدا
(بَ تُدْ دُرر)
حمار وحشی. الاغ وحشی. (از المرصع)
لغت نامه دهخدا
(بَ تُدْ دَ)
قسمی است از نباتات که مایل به سرخی است و یا خود سرخ شود
لغت نامه دهخدا
(بَ تُدْ دَ)
شتر و الاغ وحشی. و دو بمعنی دشت و بیابان است. (از المرصع) ، آلات موسیقی. (از المرصع)
لغت نامه دهخدا
(بَ تُرْ رَ)
کماءه. سماروغ. قارچ
لغت نامه دهخدا
(بَ تُلْ عَ)
تیرها.
لغت نامه دهخدا
(بَ تُلْ عِ نَ)
شراب. می:
اگر غم طلاق از دلم بستدی
نکاح بنات العنب کردمی.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(بَ تُنْ نَ)
هفتورنگ. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی) ستارۀ معروف به هفت ستارگان در شمال و جنوب، چهار از وی را نعش و سه را بنات گویند. و آن دو اند: بنات النعش الکبری و بنات النعش الصغری. (شرفنامۀ منیری) :
جمعی دیدم چون بنات النعش از یکدیگر دورافتاده و رنجور و مهجور گردآمده. (مقامات حمیدی).
همیشه تا ز پراکندگی بنات النعش
بود چو روزی اهل هنر درین ایام.
ظهیر (از شرفنامه).
پیشگاه حضرتش را پیشکار
از بنات النعش و جوزا دیده ام.
خاقانی.
کعبه قطب است و بنی آدم بنات النعش وار
گرد قطب آسیمه سر شیدا و حیران آمده.
خاقانی.
جوزا سواردیده نه ای بر بنات نعش
ناقه نگر کجاوه و هم خفته از برش.
خاقانی.
شب مگر اندود خواهد بام گیتی را بقیر
کز بنات النعش هستش نردبان انگیخته.
خاقانی.
مر بنات النعش را ماند سخن در طبع مرد
از برای مدح تو آید فراهم چون پرن.
سوزنی.
سواد شب که برد از دیده ها نور
بنات النعش را کرده ز هم دور.
نظامی.
دویدند آن شگرفان سوی شیرین
بنات النعش را کردند پروین.
نظامی.
رجوع به هفت اورنگ شود
لغت نامه دهخدا
(بَ تُلْ عَ)
اشک. (مهذب الاسماء). اشک چشم. (از المرصع)
لغت نامه دهخدا
(بَ تُلْعَ جَ)
شترانی نجیب که به شتری نجیب ومشهور از آن عسجد نامی منسوب هستند. (از المرصع)
لغت نامه دهخدا
(بَ تُنْ نَ)
هموم و افکار و خیالات و احادیث نفس. (از المرصع)
لغت نامه دهخدا
(بَتُلْ بُب ب)
چند رگ است در دل که مهربانی و رأفت از آن خیزد. (منتهی الارب) (از المرصع) ، دواهی. (از المرصع)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بنات الدر
تصویر بنات الدر
الاغ وحشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنات الرعد
تصویر بنات الرعد
کماه: گونه ای از سماروغ غارچ از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
مرغابی حیواناتی که عشق وانسی بزندگانی در آب دارند مانند: ماهی و طیور آبی و وزغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنات النعش
تصویر بنات النعش
هفت اورنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنات النعش
تصویر بنات النعش
((بَ تُ نَّ))
دب اکبر (خرس بزرگ، هفت اورنگ مهین)، دب اصغر (خرس کوچک، هفت اورنگ کوچک)
فرهنگ فارسی معین